چرا برخي از دين روي بر ميگردانند؟! اين سئوالي است كه زياد مورد گفتگو قرار ميگيرد.
در اين نوشتار علل گريز از دين؛ اول از ذات دين پي گرفته شده است چون برخي اديان به دليل نقص و عدم جوابگوئي كافي باعث گريز پيرو انشان ميگردند و در ضمن به اثبات راز جاودانگي اسلام و جوابگوئي به برخي شبهات از همين رهگذر پرداخته شده است، در اين بخش بحث مهم شريعت سهله و سمحه نيز مورد توجه قرار گرفته و دو طرف افراط و تفريط در اين مورد بررسي مستند قرار گرفته است.
بررسي عوامل دين گريزي
به سادگي نميتوان گفت: نسل جوان ما دين گريز و احيانا دين ستيز هستند! اينان نسبت به واقعيات موجود جامعه، ديدگاههاي متفاوتي دارند و چه بسا بخشي از آن ديدگاهها و نارضايتيها، وارد باشد؛ ولي ممكن است، برخي از جوانان با توجه به شرايط محيطي و خانوادگي, از روند نارضايتي بيشتري برخوردار باشند و بعضي از نارساييها را ناشي از قوانين ديني بدانند ودر نتيجه اشكالات خويش را متوجه دين بكنند. البته كارآمدي دين بحثي است و كارآمدي برخي از مديران بحث ديگر. اتفاقا در برخورد با تعدادي از اين جوانان و گفتوگو با آنان، تصريح كردند: اشكالات آنان نه به اصل دين، بلكه به مديران و كارگزاران بر ميگردد.
بنابراين، جوانان كشور از بهترين جوانان از حيث سلامت فكري, روحي و ديني ميباشند و سرمايهگذاري دشمنان دين و كشور، براي تسخير اين دژ مستحكم و انحراف جوانان، گواهي است بر مدّعاي ما، كه البته موفق نخواهند شد.
به هر حال، دينگريزي عوامل متعددي دارد؛ از جمله:
1. روند تغيير ارزشها؛ پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران باز سازي كشور، مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه اين مدل موجب بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از شاخصهاي مطلوب گرديد؛ به گونهاي كه توسعه، نتايجي از قبيل تغيير ارزشها را نيز در پي داشت. توضيح اينكه اقدامات اقتصادي ـ نظير تغيير نرخ ارز و تورم ـ موجب كاهش درآمد واقعي و قدرت خريد مردم گرديد. همچنين با ابزار مختلف (واردات، تبليغات، مراكز تجاري و ...) فرآيند قوي توليد نياز در مردم، در پيش گرفته شد. در نتيجه سطح نيازهاي غالب مردم بالاتر از سطح درآمدشان قرار گرفت و مردم در ارضاي نيازهايشان, با موانع اساسي روبه رو شدند. از آنجا كه درآمد واقعي نيز كاهش يافت، دستيابي به درآمد بيشتر و پول بيش از حد معمول، با ارزش شد. از طرف ديگر، عواملي مانند نمايش ثروت قشر بالا و تسهيلاتي كه براي قشر بالا فراهم آمد، گرايش بارز مديران دولتي به تجملات و ظواهر و تغيير فضاي كل جامعه، موجب شد كه مردم ارزشهاي جديد را تأييد شده (هنجار) و جستوجوي پول براي ارضاي نيازهاي جديد را درست و مشروع ببينند! بنابراين پولجويي به ارزش غالب تبديل شد و حداقل در مورد بيشتر كساني كه پول و درآمدشان كم بود و كفاف ارضاي نيازهايشان را نميداد، ارزشهاي ديگر را تحتالشعاع قرار داد. در نتيجه اين فرآيندها، ارزشهاي اجتماعي، از سنتي به سوي مدرن، از ساده زيستي به تجمل، از كمك و همياري و ايثار و گذشت براي جامعه به سودجويي فردي و از ارزش قناعت به ارزش ثروت و از انسجام به فردگرايي و از ارزش دين و خدا به ارزش پول و دنيا حركت كردهاند. نگ: فرامرز رفيعپور، توسعه و تضاد، فصل 4 ـ 8 ـ 3؛ آناتومي جامعه، ص 522
2. مشكلات پس از انقلاب (مانند جنگ و توجه به مسائل امنيتي و دفاعي و...) كه نتيجه طبيعي آن، فقدان برنامهريزيهاي دقيق و كارشناسي شده براي نهادينه سازي و تثبيت ارزشها و معارف اسلامي است.
3. تبليغات سوء دشمنان و ايجاد و القاي شبهه دربارة دين كه گاهي بيپاسخ مانده و در ذهن برخي جاي گرفته است.
4. روشهاي نادرست در آموزش ديني در دوران كودكي و نوجواني؛ برخي از رفتارها و برخوردهاي ناصحيح و مخالف شرع در بيان احكام شرعي، موجبات بدبيني عدهاي از افراد ـ به خصوص جوانان ـ را فراهم آورده است. حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب بارها خطر اين گونه افراد را متذكر شده، در اين خصوص ميفرمايد: «معناي تحجر آن است كه كسي كه ميخواهد از مباني اسلام و فقه اسلام براي بناي جامعه استفاده كند، به ظواهر احكام اكتفا كند و نتواند كشش طبيعي احكام و معارف اسلامي را ـ در آنجايي كه قابل كشش است ـ درك كند و براي نياز يك ملت و يك نظام و يك كشور ـ كه نياز لحظه به لحظه است ـ نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه بدهد. اين بلاي بزرگياست». روزنامه جمهوري اسلامي, 17/3/1376
5. ضعف و سستي بنيانهاي ديني در برخي از خانوادهها كه منجر به عدم تربيت و پروش صحيح جوانان شده است.
6. گرايش به سوي تمايلات و هواهاي نفساني، خواستههاي نا به جاي برخي و ناهنجاري عاطفي و رواني آنان و بيبند و باري و گرفتاري در انواع دامهاي شيطاني و... موجب شده كه بسياري به سستي و فساد و راحتي و سودجويي و... روي آورند و التزام به دين و چهارچوبهاي ديني را مزاحم خود ببينند. چنان كه در قرآن كريم درباره مهمترين عامل رويگرداني از توحيد و معاد آمده است: « بَلْ يُريدُ اْلإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ » بلكه انسان ميخواهد راه فساد را پيش روي خود باز كند. قيامت(75)، آيه 5
7. ضعف بينش و نداشتن آگاهي درست از ماهيت دين و نقش و كاركرد آن در تأمين سعادت دنيوي و اخروي انسان.
8. ناكارآمدي برخي از مديران جامعه در اجراي برنامههاي اعلام شدة حكومت ديني، و بيپاسخ ماندن نيازهاي اوليه اجتماعي جوانان (ازدواج، اشتغال، مسكن و...).
9. عدم توزيع عادلانه امكانات و فرصتها در برخي از ادارات و دستگاههاي كشور.
10. درگيري برخي گروهها و جناحهاي سياسي بر سر كسب، حفظ و استمرار قدرت سياسي و در نتيجه، ايجاد يأس و نااميدي جوانان براي نيل به خواستههاي مشروع خويش.
11. عملكرد منفي و نامطلوب بعضي از دستگاههاي فرهنگي در سالهاي اخير و ميدان دادن به افراد و عناصر غير معتقد به نظام اسلامي، و ترويج فرهنگ غربي از سوي آنان.
12. عملكرد و رفتار ناشايست گروهي از شاغلان در دستگاهها و نهادهاي دولتي و حكومتي، باعث پيدا شدن تعارض و شكاف بين گفتار و عمل آنان شده و موجب بدبيني به شعارهاي انقلاب گشته است.
12. كمكاري نيروها و دستگاههاي انقلابي در توليد برنامههاي سالم و جذاب و مفيدي كه بتواند اوقات فراغت جوانان را پر كند و آنان را از توجّه به برنامههاي ضد اخلاقي و فاسد فرهنگ بيگانه باز دارد.
13. مشكل انتقال ارزشها؛ نسل اول انقلاب و دستگاههاي فرهنگي، در انتقال اين ارزشهاي انقلابي و ديني به نسل دوم و سوم انقلاب و حتي تعميق آنها براي خود نسل اول انقلاب، سهلانگاري و كمكاريهايي داشتهاند كه موجب فاصله گرفتن تدريجي برخي از افراد جامعه ـ به خصوص جوانان ـ از ارزشهاي اسلامي شده است.
عوامل جامعه شناختى دین گریزی
فرار از بندگى خداى سبحان از جمله مسائل مهمى است كه بشریت از آغاز آفرینش با آن دست به گریبان بوده است. این مشكل در قرن هاى اخیر به شیوه هاى جدیدى سازمان یافته و از شكل سنّتى به صورت مكتب هاى گوناگون همانند «لیبرالیسم» و «سكولاریسم» در غرب ظهور پیدا كرده است. در دهه هاى گذشته، دامنه موج دین گریزى به شرق از جمله به كشور ایران نیز سرایت كرد. این پدیده در غرب عوامل خاص خود را دارد. اگرچه در تعریف «دین» بین اندیشمندان اختلاف نظرهاى فراوانى وجود دارد، ولى «دین یعنى شیوه رفتار صحیح انسانى، آن گونه كه خدا مى خواهد.» از منظر قرآنى، كسى دیندار است كه اعمال و رفتار او موجب رضایت خداى سبحان شود. به همین دلیل، دین گریزى یعنى عدم اعتقاد، پذیرش و اطاعت نسبت به هر آنچه خداى سبحان توسط انبیا(علیهم السلام) و ائمّه اطهار(علیهم السلام) براى جامعه بشرى نازل كرده است.
انسان داراى دو بعد فردى و جمعى است. بُعد فردى انسان در علم روان شناسى و بُعد جمعى زندگى وى در جامعه شناسى مورد بررسى قرار مى گیرد. بر اساس آنچه از «آیات قرآن»( فاطر: 25 / انعام: 123و124) به دست مى آید، دین گریزى به اشكال گوناگون، در میان همه ملت ها وجود داشته و پدیده اى نوظهور و مختص به قرن هاى اخیر نیست. به همین دلیل، دین گریزى یك «پدیده اجتماعى» است و مثل دیگر پدیده هاى اجتماعى، كیفیت پیدایش، تحوّل، نتایج و پیامدهاى آن در جامعه شناسى مورد مطالعه قرار مى گیرند. روشن است كه در این بین، توجه به یك عامل خاص، ناشى از عدم توجه به ابعاد دیگر این پدیده است. بنابراین، بروز چنین پدیده اى ممكن است عوامل زیادى داشته باشد كه مى توان با نگرش جامعه شناختى، آن ها را از قرآن استخراج كرد و تحلیل خاص قرآن را در این زمینه به دست آورد. به دلیل آن كه شخصیت انسان در اجتماع شكل مى گیرد و ارزش ها، گرایش ها، عقاید، عادات و رفتار، تشكیل دهنده شخصیت او به شمار مى آیند، عواملى در تكوین این شخصیت تأثیرگذارند كه جامعه شناسان از آن ها به «عوامل مؤثر در اجتماعى شدن انسان» ذكر كرده اند كه عبارتند از: خانواده، مدرسه، همسالان، رسانه هاى جمعى، مسجد، تماس با دوستان و همكاران، گروه هاى مرجع، گروه هاى همدرد، صمیمى و ... (بروس كوئن، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلام عباس توسّلى و رضا فاضل، ص 110). با بررسى آیات سوره هود(علیه السلام) روشن مى شود كه معمولا سه گروه در بروز پدیده دین گریزى در سطح جامعه، نقش مهمى را ایفا مى كنند:
الف. خانواده
خانواده شامل طیف وسیعى از نزدیكان نَسَبى (پدر، مادر، برادر، خواهر، پدربزرگ، مادربزرگ، عمّه، عمو، خاله، دایى و...) و سببى (همسر، نزدیكان و اقوام همسر و...) مى شود. در میان اعضاى خانواده، پدر و مادر چون ارتباط زیادترى با فرزند دارند، نقش بیش ترى در شكل گیرى شخصیت فرزند ایفا مى كنند. به همین دلیل، اولین عامل زمینه ساز گریز از دین، رفتار و منش پدر و مادر مى باشد. این مطلب را با استفاده از بعضى از آیات و نیز بعضى از روایات مى توان به دست آورد:هنگامى كه نوح(علیه السلام) از قوم خود ناامید شد، به درگاه خداى سبحان عرضه داشت: «...رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الاَرْضِ مِنَ الكافرین دَیَّاراً.»(نوح: 26); ... پروردگارا، هیچ كس از كافران را بر روى زمین مگذار. در آیه بعد، یكى از علل درخواست نابودى كفار را چنین بیان مى فرماید: «... وَلا یَلِدُوا إِلاّ فَاجِراً كَفّاراً» (نوح: 27); ... جز پلیدكارِ ناسپاس نزایند.با توجه به آیه مزبور، این احتمال در ذهن انسان تقویت مى شود كه پدر و مادر در دین گریزى فرزند نقشى اساسى دارند، به گونه اى كه پایه و اساس آن، حتى به پیش از تولد نیز باز مى گردد. به عبارت دیگر، پدر و مادر ممكن است به جایى برسند كه همانند پدران و مادران قوم حضرت نوح(علیه السلام)، همه فرزندانى كه از دامن آنان به دنیا مى آیند، همگى انسان هاى پلید و بى دین باشند.
از سوى دیگر، در همین زمینه (گم راهى فرزند) روایتى از رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: «كلُّ مولود یُولَد على الفطرةِ فاَبواهُ یَهوّدانهِ او یُمجّسانه» ترجمه:«هر كودكى بر فطرت [اسلام] به دنیا مى آید، سپس پدر و مادرش او را یهودى یا مجوسى مى كنند.»( شیخ طوسى، التبیان، ج، ص 247 ).هر انسانى كه به دنیا مى آید، در ذاتش به خداپرستى گرایش دارد. اما پدر و مادر او را از خالق هستى دور كرده، باعث انحراف وى از دین مى شوند.بنابراین، اگر آیه و روایت مزبور را در كنار آیه پانزدهم از سوره «لقمان» قرار دهیم، این نظر تأیید مى شود كه گفتار و رفتار پدر و مادر مشرك، تأثیرى بسزا در دین گریزى فرزندان دارد. گاه ممكن است والدین پا را از این فراتر گذاشته، انسان را به كفرورزى و شرك فرا خوانند; چنان كه خداى سبحان مى فرماید: «وَ إِنْ جَاهَداكَ على أنْ تُشْرِكْ بِى مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (لقمان:15)ترجمه: «و اگر تو را وادارند تا درباره چیزى كه تو را بدان دانشى نیست به من شرك ورزى، از آنان فرمان مبَر...» یعنی اگر پدر و مادرت اصرار ورزیدند چیزى را كه به آن علم ندارى و یا حقیقت آن را نمى شناسى شریك من بگیرى، اطاعتشان مكن و براى من شریكى مگیر.
ب. گروه هاى صمیمى
گروه هاى صمیمى عبارتند از: دوستان و اطرافیان و كسانى كه گفتار و رفتار آنان به دلایل گوناگون، از جمله احساس همدردى و جلب اطمینان، در تصمیمات انسان تأثیر مى گذارند. (بروس كوئن، پیشین، ص 138). با نگاهى گذرا به سرگذشت پر فراز و نشیب قوم بنى اسرائیل، نقش گروه هاى صمیمى در دین گریزى انسان بیش از پیش آشكار مى شود.قرآن كریم براى نمونه مى فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا وَ سُلْطان مُبین إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشید» (هود: 96ـ97)ترجمه: «و به راستى، موسى را با آیات خود و حجتى آشكار به سوى فرعون و سران قوم وى فرستادیم، ولى سران از فرمان فرعون پى روى كردند و فرمان فرعون صواب نبود.»خداى سبحان موسى(علیه السلام)را به سوى فرعون و سران قوم او فرستاد، ولى سران و بزرگان، كه همه از دوستان صمیمى و اطرافیان فرعون بودند، از فرمان فرعون پى روى كردند.با دقت در سیاق آیه، در مى یابیم قرار گرفتن لفظ «فرعون» در كنار لفظ «ملأ»، بیانگر وجود هماهنگى و شباهت فكرى و روحى و رفتارى بین این دو مى باشد; زیرا همگونى هاى روحى، فكرى و رفتارى، عامل اساسى در دوستى ها مى باشند.
به دلیل آن كه آیه مذكور، دو لفظ «فرعون» و «ملأ» را در كنار هم و با اشاره به همسویى آنان آورده است، چه بسا بتوان گفت كه میان فرعون و سران و اطرافیان وى علاوه بر رابطه كارگزارى و مسؤولیت اجرایى دربار، رابطه دوستى نیز برقرار بوده است. این ارتباط دوستانه موجب شده تا همه آنان موضع گیرى یكسانى در برابر موسى(علیه السلام) داشته باشند. به نظر مى رسد كه طمع اطرافیان فرعون به منزلت و ثروت او از یك سو، و نیاز فرعون به اطرافیان براى حفظ حكومت از سوى دیگر، این ارتباط دوستانه را پایدارتر كرد و منجر به تصمیم مشترك آنان در برابر پیامبر خداوند شد.در همین باره، مى توان به روایتى از امام صادق(علیه السلام)تمسّك جست: «المرءُ على دینِ خلیله»ترجمه: «انسان دینى را برمى گزیند كه دوستش آن را انتخاب كرده است». به همین دلیل است كه گاهى یك فرد فاسق در مدتى كوتاه گروه زیادى را از دین بى زار مى كند. در تأیید مطلب مزبور مى توان به برخى از آیات دیگر، كه بیانگر شِكوه و شكایت اهل دوزخ از دوستان و اطرافیان خود مى باشند، اشاره كرد: «... یَا لَیْتَنى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلا یَا وَیْلَتَا لَیْتَنى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّكْر بَعْدَ إذْ جَاءَنی» (فرقان: 27و28)ترجمه: «اى كاش با پیامبر راهى بر مى گرفتم، اى واى! كاش فلانى را دوست [خود ]نگرفته بودم. او بود كه مرا به گم راهى كشانید، پس از آن كه قرآن به من رسیده بود». این آیه با صراحت تمام، به نقش گروه هاى صمیمى (دوستان و اطرافیان) فاسد در گم راهى و دین گریزى اشاره مى كند.
ج. ملأ
سران حكومت ها، صاحب منصبان، اشراف، بزرگان و صاحبان قدرت هاى شیطانى، سومین گروهى هستند كه بیش ترین نقش را در ایجاد زمینه دین گریزى داشته اند. گروه هاى مذكور، كه در فرهنگ قرآنى، «ملأ» نامیده شده اند، گاه همراه با صفت استكبار در آیات مطرح شده اند.فرعون، كه سرامد «ملأ» زمان خود بود، براى دور كردن مردم از دین الهى و در نتیجه، حفظ قدرتِ خود، از هیچ كارى خوددارى نمى كرد. قرآن در این باره مى فرماید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى اْلاَرْضِ وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یَذَبِّحُ أَبْنَائَهُم ْوَیَسْتَحْیی نِسَائَهُمْ.» ترجمه:«فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت. طبقه اى از آنان را زبون مى داشت: پسرانشان را سر مى برید و زنانشان را [براى بهره كشى] زنده بر جاى مى گذاشت» (قصص: 4) .توده مردم، كه از قدرت هاى دنیایى بى بهره هستند و اكثریت جامعه را تشكیل مى دهند، معمولا تحت تأثیر حركت هاى سیاسى و اجتماعى قرار دارند. از دیگر سو، كسانى تأثیرگذارى بیش ترى بر این طبقه دارند كه از مقام و منزلت ویژه اى در جامعه برخوردار باشند. حق یا باطل بودن موقعیت این افراد، معمولا تأثیر زیادى بر تصمیم گیرى بیش تر مردم ندارد، بلكه مهم آن است كه طبقه تأثیرگذار تا چه اندازه از مقام و منزلت اجتماعى، سیاسى و اقتصادى برخوردار باشد; زیرا هر اندازه مقام و منزلت بالاتر باشد، توان و میزان تأثیرگذارى بیش تر خواهد بود.
به همین دلیل، اگر طبقه تأثیرگذار مصلح باشد و در راه حق گام بردارد، مردم را به سوى حق هدایت مى كند; و اگر همانند فرعون مُفِسد باشد، گاهى با توسّل به زور و قلدرى، مردم را به سوى باطل مى برد و گاهى هم همانند معاویه، مردم را با نیرنگ و فریب از حق و دین الهى گریزان مى كند.كسانى كه به هر دلیل در رأس هرم جامعه قرار مى گیرند، در حقیقت الگوى مردم در تمام زوایاى زندگى مى شوند. گفتار و رفتار آنان، چگونه زیستن را براى مردم تعریف مى كند، و تفكر و اندیشه آنان جهت گیرى اعتقادات و شناخت مردم را مشخص مى كند. این افراد به قدرى در شكل گیرى شخصیت مردم مؤثر هستند كه حتى نحوه سخن گفتن آنان و واژه هایى كه به كار مى برند، در گفتار روزمره مردم نقش مى آفریند. این چیزى است كه امروزه ما در جامعه خود نیز شاهد آن هستیم و چندان نیازى به اثبات ندارد. زمانى كه سردمداران تا این اندازه در روحیات و شكل دهى شخصیتِ مردم نقش آفرینند، تأثیر آنان در دین دارى مردم نیز انكارناپذیر است. چه گویاست این كلام حكیمانه كه «الناسُ على دینِ ملوكهم!»ترجمه:رهبران جامعه به هر دینى معتقد باشند، مردم نیز از آنان پى روى مى كنند. حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «الناسُ بأُمرائهم اَشبهُ مِنهم بِآبائهم»ترجمه:مردم آن اندازه كه از رهبران و حاكمان خود پى روى مى كنند از هیچ كس دیگرى پى روى نمى كنند. بدین روى، گفتار و رفتار مردم بیش تر شبیه حاكمانشان است تا پدرانشان.
آیه دیگرى كه به نقش همین عامل اشاره مى كند آیه اى است كه در آن گم راهان، خود به تأثیر ملأ در گم راه سازى ایشان اشاره كرده، مى گویند: «... َرَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سَادَتَنا وَ كُبَرائَنا فأَضَلُّونا السَبیلا» ترجمه: «و مى گویند: پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت كردیم و ما را از راه به در كردند»(احزاب: 67) .اگرچه ابتداى آیه بر تمایلات روحى انسان هاى عادى، مبنى بر پى روى و الگوبردارى از رؤسا و بزرگان و حاكمان جامعه دلالت دارد، ولى آخر آیه بیانگر نقش مؤثر سران و بزرگان بر مردم مى باشد; زیرا «كسانى كه در جامعه منزلت اجتماعى ویژه اى پیدا مى كنند، بهتر مى توانند در دیگران تأثیر بگذارند»( محمدتقى مصباح، راه و راهنماشناسى، ص 174).
در میان ملأ، ممكن است گروهى باشند كه از قدرت مادى برخوردار نباشند، ولى با نفوذ فكرى و علمى خود بر دل هاى مردم، در جهت دهى گرایش ها و انگیزه هاى مردم تأثیر داشته باشند. این عده همان عالمان و اندیشمندان جامعه هستند. دانش اگر با تهذیب و پیرایش انسان از هواهاى نفسانى همراه نگردد، خود حجابى خواهد شد كه نه تنها صاحب علم، بلكه جامعه را هم به فساد مى كشاند و موجب بى دینى مردم مى شود. در طول تاریخ، عالمان فاسد همواره مانع بزرگى در برابر انبیا(علیهم السلام) و دعوت كنندگان به راه حق بوده اند. گاه كسى همچون سامرى(طه: 85) بنى اسرائیل را از دین منحرف مى كند; چنان كه حتى تلاش حضرت هارون(علیه السلام)( طه: 90) سودى نبخشید. زمانى هم بلعم باعور(اعراف: 175) موجب گم راهى عده زیادى از مردم مى شود; گاهى نیز اندیشمندان اهل كتاب با كتمان حقیقت مردم را از ایمان به رسالت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله)بازمى دارند; زمان دیگر افرادى همانند شُرَحْبیل یا شریح قاضى مردم را به نفع حكومت بنى امیّه بسیج مى كنند.امروز هم روشن فكرمآبان غرب گرا و دگراندیشان سكولار و انسانگرا با بهره گیرى از «ایسم»ها و واژه هاى فریبنده و جوان پسند، جامعه را به فساد عقیده و اندیشه مى كشانند. همواره بیش تر روشن فكرنمایان آلت دست ظالمان و مستكبران بوده اند و حُكّام مستبد و ملحد به وسیله این گروه، مردم را به بى دینى تشویق مى كرده اند(جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفكران، ص 59) .
این گروه براى رسیدن به مطامع و لذت هاى زودگذر دنیایى، با تحریف واقعیات دین و تحریك احساسات و عواطف، بسیارى از مردم را از شناخت حقایق بازداشته اند و گاه چنان فضایى علیه دین و دین دارى ایجاد مى كنند كه مردم شجاعت شنیدن سخن عالمان ربّانى را به خود راه نمى دهند، چه رسد به پى روى از آنان! كافى است به حوادث سده اخیر ایران، به ویژه رخدادهاى صدر مشروطه، مراجعه شود تا تأثیر عمیق این گروه ها بر گسترش تفكر ضد دینى در ایران آشكار گردد.این گروه به اصطلاح روشنفكر همچون چراغى در دستِ قدرت هاى شیطانى هستند كه با علم و هنر خود توانستند ارزش ها را ضد ارزش و هنجارها را ناهنجار جلوه دهند و بهتر و گزیده تر به یغماى سرمایه هاى معنوى مردم بپردازند.خلاصه آن كه گروه ملأ از سویى به خاطر انگیزه ها و گرایش هاى درونى و روان شناختى از دین گریزان هستند، و از دیگر سو، براى رسیدن به آمال و آرزوهاى دنیایى خود، زمینه دین گریزى را در جامعه فراهم مى كنند.