حضرت امام مهدى (عج) مصلح كل، دوازدهمين پيشواى شيعيان، يگانه فرزند حضرت امام حسن عسكرى (ع) است كه در روز پانزدهم شعبان سال 255 هجرى قمرى در شهر سامرا چشم به ديدار جهان گشود. آن حضرت در پنج سالگى به مقام امامت رسيد. در ميان امامان معصوم (ع) سه امام در خردسالى به امامت رسيدند: امام جواد(ع) در هفت سالگى، امام هادى(ع) در نه سالگى و حضرت مهدى (عج) در پنج سالگى، از اين رو، از همان عصر امامت امام رضا (ع) به بعد، اين سؤال مطرح شد كه با توجه به مقام بسيار ارجمند امامت، چگونه انسانى در خردسالى به امامت مىرسد؟ چرا كه دوران شكوفايى رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگى شروع و در چهل سالگى به تكامل مىرسد. و نظر به اين كه اين مساله در مورد امامان (ع) نخستين بار در مورد حضرت جواد(ع) رخ داد، در آن عصر، از جنجالى ترين مسائل روز بود.
حضرت رضا (ع) قبل از امامت امام جواد (ع) به بيان پاسخ اين سؤال مىپرداختند، و با روشنگرى و آگاهى بخشى، اذهان را روشن میساختند.گاهى اين مساله به گونه هاى ديگر، در نزد بستگان امامان (ع) مطرح مىشد، و آنها نيز به پاسخ آن مىپرداختند؛ به عنوان نمونه محدث خبير كلينى از محمد بن حسن بن عماد روايت مىكند كه گفت: من در حضور على بن جعفر- عموى بزرگوار حضرت رضا (ع)- در مسجدالنبى نشسته بودم، دو سال بود كه در مسجد رسول خدا (ص) به درس او مىرفتم و از محضرش مستفيض مىشدم، يك روز ناگاه ديدم امام جواد(ع) كه كودك خردسالي بود در مسجدالنبى (ص) به نزد على بن جعفر(ع) آمد، على بن جعفر(ع) تا آن حضرت را ديد، شتابان برخاست و با پاى برهنه و بدون ردا به سوى حضرت جواد(ع) رفت و دست او را بوسيد و به او احترام شايان نمود. حضرت جواد(ع) به او فرمود: « اى عمو، بنشين. خدا تو را رحمت كند.» على بن جعفر گفت: اى آقاى من چگونه بنشينم با اين كه تو ايستادهاى؟ هنگامى كه على بن جعفر به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش كردند و به او گفتند: « تو عموى پدر او هستى، در عين حال با اين سن و سال، اين گونه در برابر حضرت جواد(ع) كه خردسال است فروتنى مىكنى و دستش را مىبوسى و آن همه احترام شايان مىنمايى؟» على بن جعفر(ع) گفت: "ساكت باشيد." آن گاه محاسن خود را به دست گرفت و گفت:
« اذا كان الله عزوجل لم يؤهل هذا الشيبة و اهل هذا الفتى و وضعه حيث وضعه، انكر فضله، نعوذ بالله مما تقولون بل انا له عبد؛ اگر خداوند صاحب اين ريش سفيد را شايسته (امامت) ندانست، و اين نوجوان را سزاوار دانست، و به او چنان مقامى داد، آيا من فضيلت او را انكار كنم؟ پناه به خدا از سخن نارواى شما. من غلام و برده او هستم و او مولاى من است.»
پاسخهاى امام رضا و امام جواد عليهماالسلام
عدهاى در مورد امامت حضرت جواد(ع) در خردسالى، از حضرت رضا (ع) سؤال كردند، آن حضرت به آنها كه به قرآن معتقد بودند، ماجراى نبوت حضرت عيسى (ع) را در خردسالى به عنوان شاهد ذكر كرد، در اين مورد دو روايت را از فرهنگ روايى شيعه ذكر مىكنيم:
1) صفوان بن يحيى مىگويد:
به حضرت رضا (ع) عرض كردم، قبل از تولد حضرت جواد(ع) در مورد جانشين شما مىپرسيديم، مىفرموديد خداوند پسرى را به من عنايت مىكند. اكنون خداوند حضرت جواد(ع) را به شما داده است، و چشمهاى ما را به وجود او روشن نموده است، خداوند آن روز را كه شما از دنيا برويد براى ما نياورد، ولى اگر حادثهاى رخ داد، به چه كسى رجوع كنيم؟ (امام بعد از شما كيست؟) حضرت رضا (ع) به پسرش حضرت جواد (ع) كه در مقابلش ايستاده بود اشاره كرد و فرمود: « به او مراجعه كنيد.»
عرض كردم " فدايت گردم، اين پسر سه سال دارد." فرمود: « و ما يضره من ذلك، فقد قام عيسى بالحجة و هو ابن ثلاث سنين؛ چه مانعى دارد! عيسى سه ساله بود كه به حجت قيام كرد ( و نبوت خود را آشكار نمود.)»
2) خيرانى مىگويد:
پدرم گفت در خراسان، در محضر حضرت رضا (ع) بودم، شخصى از آن حضرت پرسيد: «اگر براى شما پيشامدى رخ داد، پس از شما امام مردم كيست؟» امام رضا (ع) در پاسخ فرمود: « پسرم ابوجعفر(حضرت جواد) است.» گويى پرسش كننده از شنيدن اين پاسخ - از اين رو كه حضرت جواد (ع) كودك بود و حدود هفت سال داشت - قانع نشد، حضرت رضا (ع) به او فرمود: « خداوند حضرت عيسى (ع) را در كمتر از سن ابوجعفر(حضرت جواد) به عنوان پيامبر شريعت تازهاى برگزيد. بنابراين، چه مانعى دارد كه همان خدا ابوجعفر را در خردسالى به امامت برساند؟» توضيح اين كه: در آيه 30 سوره مريم به اين مطلب تصريح شده كه حضرت عيسى (ع) در گهواره با بيان گويا چنين گفت: «اني عبدالله آتانى الكتاب و جعلني نبيا؛ من بنده خدايم، او كتاب آسمانى به من عنايت فرموده و مرا پيامبر قرار داده است .»
بنابراين، وقتى حضرت عيسى در گهواره براى ابلاغ شريعت تازه به مقام پيامبرى برسد، چه اشكالى دارد كه به اراده خداوند، حضرت جواد(ع) در هفت سالگى، به مقام رهبرى، آن هم در مورد شريعت پيامبراسلام (ص) كه بيش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندين رهبر مىگذرد، برسد.
مساله امامت حضرت جواد (ع) در خردسالى، در عصر امامت خود ايشان نيز مطرح بود، حتى اين مساله را از خود آن حضرت مىپرسيدند. گفتهاند شخصى همين سؤال را به صورت اعتراض از آن حضرت پرسيد، او در پاسخ فرمود: خداوند به داود (ع) وحى كرد تا پسرش سليمان را كه در آن وقت كودك و چوپان بود، جانشين خود سازد؛ دانشمندان و عابدان بنىاسرائيل، آن را نپذيرفتند و گفتند سليمان خردسال است. خداوند با نشان دادن اعجازى، شايستگى سليمان را آشكار ساخت، و همين امر موجب شد كه عالمان و عابدان بنىاسرائيل نزد داود (ع) آمدند، و جانشينى سليمان را پذيرفتند.
در موردى ديگر، امام جواد (ع) در پاسخ اعتراض كنندگان، اين آيه را خواند: « قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى؛ بگو اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مىكنم.» ( يوسف / 108)
آن گاه امام جواد (ع) فرمود:« سوگند به خدا در آغاز بعثت، جز على (ع) از پيامبر(ص) پيروى نكرد، با اين كه او در آن وقت نه سال داشت، من نيز اكنون نه سال دارم.»
استدلال امام جواد (ع) به ايمان آوردن حضرت على (ع) در نه سالگى بر اين اساس است كه حضرت على (ع) در اين سن و سال، پيرو كامل پيامبر(ص) بود، و شايستگى كسب ايمان كامل را پيدا كرد؛ با توجه به اين كه بر اساس روايات شيعه و اهل تسنن، پيامبر(ص) در آغاز بعثت، در مجلسى كه خويشانش را دعوت كرده بود، و در ميان آنها تنها على (ع) ايمان خود را آشكار ساخت، پيامبر(ص) در همان مجلس على (ع) را جانشين خود معرفى نمود. همه اين گفتار در مورد امامت حضرت مهدى (عج) در پنج سالگى نيز مطرح است، بلكه امامت حضرت جواد (ع) در هفت سالگى، و حضرت هادى در نه سالگى، مقدمهاى براى پذيرش امامت حضرت مهدى (عج) در پنج سالگى بود، تا يك نوع آمادگى به وجود آيد و مردم امامت حضرت مهدى (عج) در خرد سالگى را بپذيرند.
تحليل و بررسى
در مورد پاسخ اين سؤال كه چگونه انسان خردسال به مقام امامت مىرسد، ما دو راه در پيش داريم:
1) به آنان كه به خداى قادر و حكيم معتقدند، مىگوييم: چه مانعى دارد خداوند با آن قدرت و حكمت مطلقهاى كه دارد، براساس مصالحى، شخصى را در خردسالى به مقام نبوت يا امامت برساند، چنان كه مطابق قرآن، خداوند حضرت عيسى و يحيى عليهماالسلام را در دوران كودكى به مقام نبوت رسانيد؛ و به استناد قرآن، عيسى (ع) در گهواره سخن گفت و فرمود: «من بنده خدايم، خداوند به من كتاب آسمانى داد و مرا پيامبر نمود.» ( مريم /30) و خداوند در مورد يحيى (ع) فرمود: « يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا؛ اى يحيى! كتاب (خدا) را با قوت بگير، و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم.»
امام جواد (ع) براى يكى از ياران خود به نام على بن اسباط، به همين آيه استدلال كرد، و پس از ذكر آيه فرمود:« خداوند كارى را كه در مساله امامت كرده؛ همانند كارى است كه در مساله نبوت كرده است، همان گونه كه ممكن است خداوند حكمت را در چهل سالگى به انسانى بدهد، ممكن است كه حكمت را در كودكى به انسانى ديگر عطا فرمايد.»
2) در طول تاريخ ديده شده است كه برخى از كودكان رشد فكرى فوقالعادهاى داشتهاند، گاه افرادى در سنين كم تر از ده سال، نابغه شدهاند و از رشد و عقل و درك ممتاز و استثنايى برخوردار بودهاند. اين موضوع بيانگر آن است كه شايستگى مقامهاى ارجمند، مانند مقام امامت براى بعضى از كودكان محال نيست كه آن را غير ممكن سازد. در اين زمينه نمونههاى فراوان وجود دارد، كه براى تقريب اذهان به ذكر سه نمونه زير مىپردازيم .
نمونههاى استثنايى از خردسالان نابغه
1- در حالات حسين بن عبدالله بن سينا معروف به شيخ الرئيس ابوعلى سينا،(373 - 427 ه . ق) نقل كردهاند كه خود در شرح حال خود گفت: « در ده سالگى آن قدر از علوم مختلف را فرا گرفتم كه مردم بخارا از استعداد سرشار من، شگفت زده شده بودند، در دوازده سالگى بر مسند فتوا نشستم، و در شانزده سالگى كتاب قانون را در علم طب نوشتم، و بيمارى نوح بن منصور رئيس دولت سامانى را كه همه اطباء از درمانش عاجز شده بودند، درمان نمودم . او به اين خاطر، امكانات فرهنگى بسيار در اختيارم گذاشت، شب و روز به بررسى و مطالعه پرداختم . هنگامى كه به بيست و چهار سالگى رسيدم، همه علوم جهان را مىدانستم و چنين مىانديشيدم كه علم و دانشى وجود ندارد كه من به آن دست نيافته باشم.»
2- نمونه ديگر، يكى از دانشمندان غرب به نام «توماس يونگ» است، كه در دو سالگى خواندن و نوشتن را مىدانست، و در هشت سالگى به تنهايى به آموختن رياضيات پرداخت، و به امتيازات استثنايى و اعجاب انگيزى دست يافت.
3- نمونه ديگر كه در عصر حاضر رخ داده و بسيار عجيب است و پاسخ به سؤال فوق را به طور عينى و گويا تبيين مىكند، مربوط به كودكى به نام سيد محمد حسين طباطبائى، فرزند حجةالاسلام سيد محمد مهدى طباطبائى، ساكن قم است. سيد محمد حسين طباطبائى استعداد و حافظه فوقالعاده و استثنايى دارد؛ مصاحبه با اين كودك چندين بار از تلويزيون پخش شده است، و بسيارى از مردم چهره او را ديدهاند. اين كودك اكنون در حوزه علميه قم به تحصيل دروس مقدماتى حوزوى مشغول است . وي در پنج و نيم سالگى حافظ كل قرآن شد، جالب اين كه علاوه بر حفظ قرآن، آن چنان بر آيات قرآن و معانى آيات مسلط است، كه اگر ترجمه آيهاى را براى او بخوانيم، او متن آيه را تلاوت مىكند، و ترجمه هر آيه از آيات قرآن را مىداند، از همه مهم تر اين كه انس عميق او با آيات قرآن به گونهاى است كه به پرسشهايى كه از او مىشود، با آيات قرآن پاسخ مىدهد . در فروردين سال1376 (ذيحجه 1417 ه . ق) در سفر حج، وزير كشور عربستان سعودى با همراهانش به ديدار او آمدند؛ به مناسبت اين كه او كودك است، اسباب بازى براى او آورده بودند و به او اهدا كردند، و از او پرسشهايى كردند كه او با آيات قرآن به همه آن پرسشها پاسخ داد، برخي از پرسشهاى آنها چنين بود:
1) آيا از وسايل اسباب بازى كه براى تو آوردهايم خوشنود شدى؟
او در پاسخ، اين آيه را خواند: « فما آتانى الله خير مما آتاكم بل انتم بهديتكم تفرحون؛ آنچه خدا به من داده بهتر است از آن چه به شما داده است، بلكه شما هستيد كه به هديههايتان خوشنود مىشويد.»
2) آيا پيراهن عربى بهتر است يا پيراهن ايرانى؟
او در پاسخ، اين آيه را خواند: « و لباس التقوى ذلك خير؛ لباس پرهيزكارى براى شما بهتر است.» ( اعراف/ 26)
3) آيا خوشنودى كه در كشور ما بمانى و مهمان ما باشى؟
او در پاسخ، اين آيه را خواند:« حتى ياذن لى ابى؛ تا پدرم به من اجازه دهد.» ( يوسف /80 )
و در موردى ديگر، از ايشان پرسيده شد:
4) مىخواهى از اين خانه فعلى كه در آن سكونت دارى به جاى ديگرى بروى، و براى پدرت خانه بخريم، نظر شما چيست؟
او در پاسخ، اين آيه را خواند: «انا هيهنا قاعدون؛ ما همين جا نشستهايم.» ( مائده /24)
5) شخصى از او سؤال كرد: آيا مىخواهى پسر من شوى؟
او در پاسخ، اين آيه را خواند: « و والد و ما ولد؛ سوگند به پدر و فرزندش.» ( بلد /3 )
اشاره به اين كه هر كسى فرزند پدر خويش است .
6) از او سؤال شد، آيا بازى را دوست دارى؟
او در پاسخ، اين آيه را خواند: « ولا تنس نصيبك من الدنيا؛ بهرهات را از دنيا فراموش نكن.» ( قصص/ 77)
7) آيا كودكان هم سال تو، به تو آزار نمىرسانند؟
او در پاسخ اين آيه را خواند: « فبئس القرين؛ پس چه بد همنشينى بودى؟» ( زخرف/ 38) اشاره به اين كه همنشين بد موجب آزار است، و گاهى بعضى از كودكان مرا آزار مىدهند .
8) آيا هيچ گاه از پدرت كتك خوردهاى؟
او در پاسخ اين آيه را خواند: « قالوا بلى؛ گفتند آرى» . ( تغابن/7) اشاره به اين كه آرى كتك خوردهام
9) آيا هيچ گاه پدرت با تو دعوا كرده است، سپس تو را ببخشد؟
او در پاسخ، اين آيه را خواند: « و اذا ما غضبوا هم يغفرون؛ مؤمنان هنگامى كه خشمگين شوند، عفو مىكنند.» ( شورى / 37) اشاره به اين كه آرى پدرم به من خشم كرده و مرا بخشيده است.
10)تو اين همه فضل و كمال، استعداد و حافظه را در اين سن و سال از كجا آوردهاى؟
او در پاسخ، اين آيه را خواند: « يؤتى الحكمة من يشاء و من يؤتى الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا؛ خداوند دانش و حكمت را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مىدهد، و به هر كس دانش داده شود، به او خير فراوانى داده شده است.» ( بقره/ 269) اشاره به اين كه اين فضل و كمال از طرف خداست كه به من داده شده است .
نتیجه گیری
وقتى يك كودك عادى در خردسالى به لطف خدا داراى چنين موهبت و امتياز فوق العاده شد، نبايد تعجب كرد كه چگونه حضرت مهدى (عج) در دوران كودكى به مقام امامت رسيدهاند، چنين موضوعى محال نيست، و به اذن الهى به سبب مصالحى به بعضى از افراد داده مىشود . علاوه بر آن از نظر علمى ثابت شده است كه هرگاه عوامل طول عمر و ادامه زندگى شناخته شود و به آن عمل گردد، انسان مىتواند صدها برابر عمر طبيعى كنونى عمر كند، چنانكه اين موضوع در مورد گياهان و حيوانات، آزمايش شده و نتيجه آن مثبت بوده است. به عنوان مثال زيست شناسان در مورد طول عمر ملكه زنبوران عسل كه چندين برابرعمر طبيعى زنبورهاي ديگر است به اين نتيجه رسيدهاند كه طول عمر رابطه نزديكى با طرز تغذيه و شرايط اقليمى دارد، و در مورد ملكه زنبوران عسل، ژله مخصوصى كه زنبوران كارگر، براى تغذيه ملكه فراهم مىكنند، موجب افزايش عمر او شده است.